سلام تقریبا چهار سال با عشقم بودم همه کاری واسش کردم از چیزی دریغ نکردم تا خاستگاریش رفتم و با مخالفت پدرش روبرو شدم و با عشقم صحبت کردم که چند ماه دیگه برم با پدرش صحبت کنم و عشقمم قبول کرد ، بعداز دو هفته فهمیدم ازدواج کرده و عقد کردن ، الان دارم دیونه میشم چهار سال خاطره چی شد چهار سال چطوری از بین رفت ، حالا عشقش داره تبدیل میشه به نفرت و کینه ،چیکار کنم ؟ با خودم عهد کردم همون طور که زندگیمو ریخت به هم همون طورم چند سال دیگه تو خوشی هاش زندگیشو بریزم به هم ، کسی راهنمایی داره ؟ ممنون